دوشنبه، مهر ۱۸، ۱۳۸۴

از زبان ديگران: مدارس مذهبى ايران چگونه و چرا به وجود آمدند؟

خوشبختانه يکي دو روز از شروع اين وبلاگ نمي گذرد که از آسمان و زمين اطلاعات مي رسد. فعلا اين گزارش گونه شرق را که 12 مهر منتشر شده و حدر لينک داده بخوانيد.

مدارس مذهبى ايران چگونه و چرا به وجود آمدند؟
نسرين تخيرى _ سام فرزانه

حاج خانم گشته بود دنبال يك عكاس زن. از نارمك تا خيابان نيرو هوايى سابق را گز كرده بود و بعد كه در ميدان بروجردى در خيابان شكوفه عكاس زن پيدا كرده بود، از او پرسيده بود كه آيا چاپچى عكس دخترش مرد است. خيالش كه راحت شد، دختر را نشاند روبه روى دوربين. دختر به كلاس اول راهنمايى مى رفت و مدرسه علوى دختران خواسته بود كه عكس محجبه اى براى ثبت نام بياورند. تهران سال ۱۳۵۴حاج خانم همه اين زحمت ها را به خود داده بود تا دخترى درس خوانده داشته باشد، اما مشابه خود.گفت وگو با دانش آموزان مدرسه هاى اسلامى نشان مى دهد كه در اين مدرسه ها همان مرام و مسلك خانواده هاى مذهبى جريان داشت. به قول محمد قائد، مدير و سردبير يك مجله آموزشى، «اين مدارس نياز يك خرده فرهنگ اين جامعه را پاسخ مى دادند. همان طور كه مدارسى چون هدف، البرز و خوارزمى براى خرده فرهنگ ديگرى از اين جامعه پديد آمده بود.» براى اين كه بفهميم در مدرسه هاى اسلامى چه مى گذشت و مى گذرد فرقى ندارد كه پاى خاطرات فارغ التحصيلان سال ۱۳۴۰ اين مدرسه ها بنشينيم يا با فارغ التحصيلان سال ۱۳۸۰ صحبت بكنيم. همه حرف ها مشترك است.
شكست انحصار فكل كراواتى ها
سال ها بود كه مدرسه هاى جديد به ايران آمده بودند. اگر مذهبى ها مى خواستند از قافله عقب نمانند و در كارهاى علمى و اجرايى كشور نيز دستى داشته باشند، لازم بود علوم جديد را ياد بگيرند و به دانشگاه بروند. حالا ديگر سواد مكتبى جوابگوى نيازهايشان نبود. چند دهه از بلايى كه مكتب خانه دارها بر سر ميرزاحسن رشديه در تبريز و تهران و مشهد به خاطر تاسيس مدرسه مدرن آورده بود ند گذشته بود و خودشان نيز نياز به اين نوع از آموزش را احساس كرده بودند. بنابراين مدارسى با سيستم آموزشى مدرن با ساختارى مذهبى به نام مدارس غيردولتى اسلامى تاسيس شد. مدارسى مثل مدرسه علوى اسلامى، رفاه، نيكان، كمال، مفيد و روشنگران. خانواده هاى مذهبى و به خصوص بازارى، نمى خواستند فرزندانشان را در هر مدرسه اى و با هر همكلاسى دمخور كنند. بنابراين سه سال پس از تاسيس مدارس خصوصى زمانى كه اولين مدرسه اسلامى باز شد، آنها فرزندانشان را به مدارس خصوصى اسلامى فرستادند. مدرسه علوى، ميدان بهارستان، ۱۳۳۵قائد مى گويد قشر مذهبى ناگزير بود كه فرزندانش را به جايى بفرستد كه با خانه تفاوت فرهنگى ندارد. او مى گويد: «اصولاً خانواده ها دوست دارند فرزندانشان را به مدرسه اى بفرستند كه برايشان دردسرهاى فرهنگى ايجاد نكند. يعنى آدم مذهبى دوست ندارد كه فرزندش به اعتقادات او بى محلى كند و برعكس.»آنچه كه قائد بيان مى كند دليل بسيارى از خانواده هاى مذهبى ايران براى فرستادن فرزندانشان به مدارس مذهبى بود. اما دليل اين را كه چرا مذهبى ها مى خواستند به مدرسه بروند و چرا درس خواندن برايشان مهم بود شايد بتوان در اين گفته سيدمجيد تفرشى جست وجو كرد كه فارغ التحصيل مدرسه علوى و پژوهشگر تاريخ در كتابخانه ملى بريتانيا است. او مى گويد: «قصد موسسان مدرسه اين بود كه قشرى تحصيلكرده به جامعه تحويل دهند. تصور عمومى مردم اين بود كه قشر فكل كراواتى سوادشان از قشر مذهبى بالاتر است. اگر مريض مى شدند دكترشان فكل كراواتى بود. معمار و مهندسشان هم همين طور. مردم پذيرفته بودند كه نسل مذهبى فرهيخته نيست. اما مدرسه هاى علوى، نيكان و كمال اين سد را شكستند و به اين باور پايان دادند.»يكى از دانش آموزان مدرسه نيكان (كه به علوى شميران شهرت دارد) به ياد مى آورد كه در سال هاى پايانى دهه ۴۰ مدرسه به آنها جزوه بهداشتى دكتر ولايتى را مى داد. انحصار فكل كراواتى ها شكسته بود.
شرط ورود و بقا؛ نداشتن جعبه شيطان
قرار بود كه اين مدرسه ها براى فرزندان طبقه متوسط به بالاى مذهبى باشد. براى فرزندان خانواده هايى كه اگر چنين مدارسى نبودند، شايد هيچ گاه مدرسه نمى رفتند. پس براى ورود به اين مدرسه ها دانش آموزان گزينش مى شدند. به دو دليل: يكى براى اينكه بدانند، دانش آموز درس خوان است و ديگر اينكه مطمئن شوند از خانواده اى مذهبى آمده است. براى ورود به دبيرستان كمال، دكتر يدالله سحابى با دانش آموزان مصاحبه شفاهى مى كرده است. تست هوش مى گرفتند و اگر دانش آموز از اين دو خوان مى گذشت، در صورتى كه سال اول در درس هايش موفق نمى شد، مجبور به ترك مدرسه مى شد. هم به دليل سيستم مذهبى حاكم بر مدرسه، هم به دليل سنگينى درس ها و هم به دليل نظم شديد حاكم بر آن مدرسه. تهران، نارمك ۱۳۳۸يكى از دانش آموزان كمال به ياد دارد كه تنها تاخير پنج دقيقه اى او باعث شده بود كه آن روز از حضور در مدرسه باز بماند. برادر اين فارغ التحصيل كمال كه در سال ۱۳۴۴ وارد اين مدرسه شده بود علاوه بر تمامى شرايط پيشين، معدل بالا و معرف موجهى نيز بايد مى داشت تا در مدرسه پذيرفته شود. در مدارس علوى و رفاه نيز همين شرايط حاكم بود. به علاوه آنكه مسئولان مدرسه با خانواده ها نيز گفت وگو مى كردند و از نداشتن جعبه شيطان يا همان تلويزيون در خانه ها مطمئن مى شدند.دخترى كه در سال ۱۳۵۴ از نارمك تا آن سوى خيابان پيروزى به دنبال يافتن عكاسى زن به همراه مادرش رفته بود، خاطره جالبى از مصاحبه گزينش خود در سال ۱۳۴۸ به دبستان رفاه دارد: «از كودكستان اسلامى اماميه، به مدرسه رفاه رفته بودم. معرفى مذهبى و مطمئن ما را به آنجا معرفى كرده بود. با وجود اين پس از گرفتن تست هوش، مصاحبه اى حضورى با پدر و مادرم انجام دادند و بعد مرا به اتاقى خواندند و از من پرسيدند كه آيا در خانه ما همه نماز مى خوانند يا نه. در خانه تلويزيون داريم يا نه. اهل موسيقى هستيم يا نه. در خانواده فرد بى حجابى داريم يا نه. چند نفر در خانواده هستيم و اينكه آيا جلوى برادرانم دامن مى پوشم. برادرانم چه مجله اى مى خوانند. بعد از اين كه از اين امتحان موفق بيرون آمدم در مدرسه رفاه پذيرفته شدم و تلويزيون در روز ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ به خانه ما آمد.» خيابان ايران، ۱۳۴۸پذيرش دانش آموز به تنهايى كافى نبود. تفرشى به ياد دارد كه كودك مذهبى و باهوشى به خاطر آنكه مادرش چادر سر نمى كرد از ورود به مدرسه علوى بازماند. دانش آموزى از مدرسه كمال نيز به خاطر آنچه معلم مدرسه «قماربازى» مادرش مى خواند، در امتحانى با وجود پاسخ هاى درستى كه نوشته بود، نمره زير ده گرفت و راز اين تجديدى را سال ها بعد در مواجهه با معلم خود در خيابان متوجه شد. در مدرسه علوى و نيكان نيز مذهبى بودن خانواده و نداشتن تلويزيون از اصول پذيرش بود. مجيد باقرنژاد، پزشك عمومى، از دانش آموزان مدرسه نيكان كه از سال اول دبستان در اين مدرسه بوده است، به ياد دارد كه داشتن راديو در خانواده عامل اخراج شدن محصل نبوده است. اما تلويزيون چرا. اگر هم تلويزيونى در خانه بود حتماً به صورت مخفى بوده است. دور از چشم فرزندان. يا مانند خانه تفرشى تلويزيون تنها در زمان هايى كه مسابقه فوتبال داشته روشن مى شده است.مهدى يزدانى خرم، منتقد ادبى، ديپلمه مدرسه فرهنگ در نزديكى سيد خندان است. فرهنگ زير نظر آقاى دكتر حدادعادل فارغ التحصيل مدرسه علوى اداره مى شود. يزدانى به خاطر دارد كه در بدو ورود به مدرسه مصاحبه اى نيم ساعته داشته كه از او درباره صدر اسلام، جنگ هاى صليبى و داشتن دستگاه ويدئو در خانه سئوال پرسيده شده است. خانواده او آن زمان در خانه دستگاه پخش ويدئو داشتند. او راستش را گفته و درباره فيلم هايى كه در خانه داشتند نيز صحبت كرده است. اما از آنجا كه مسئولان مدرسه به خانواده او اعتماد داشتند، او را پذيرفتند. پل سيدخندان ۱۳۷۲منع دانش آموزان از تماشاى تلويزيون و شنيدن موسيقى سهم بسيارى در كتاب خوان شدن آنها داشت. به گونه اى كه يزدانى خرم مى گويد كتاب هايى را كه همسالانش در دوران جوانى خوانده اند او در سال اول دبيرستان خوانده بود. دانش آموختگان اين مدرسه ها از اين اتفاق راضى هستند. تكليف مجله ها هم كه در سال هاى پيش از انقلاب روشن بود: عامل فساد. شايد كيهان بچه ها آزاد بود. اما «دختران و پسران» و «جوانان» تابوى خانواده هاى دانش آموزان اين مدارس و اولياى مدرسه بودند. اگر در كيف كسى چنين مجله هايى پيدا مى شد، حداقل اتفاقى كه برايش مى افتاد توبيخ بود. لباس فرم در مدرسه هاى رفاه دخترانه، علوى و مدرسه روشنگران اجبارى بود. پسرها هرچند لباس فرم نداشتند اما پوشيدن شلوار جين و لباس هاى آستين كوتاه برايشان ممنوع بود. موى سر هم بايد با ماشين تراشيده مى شد. دختران تا رسيدن به مدرسه چادر به سر مى كردند. اما در بدو ورود به مدرسه مى توانستند چادر را از سر بردارند. معلمان دختران همه زن بودند و معلمان پسران همگى مرد. پسران بايد سراغ ورزش مى رفتند اما نه فوتبال: «مربيان مدرسه مى گفتند كه فوتبال خشن است.»
از شش تا شش
از همان سال اول دبستان، بنا براين بوده كه دانش آموزان اين مدرسه ها بيشترين ساعات را در مدرسه بگذرانند. بنابراين تكليف خانه كم داشتند و رسم بوده كه بيشتر تكاليف را در همان مدرسه انجام دهند و با معلمان حاضر در مدرسه رفع اشكال كنند. مراسم صبحگاهى با خواندن قرآن آغاز مى شد و بعد از آن نرمش صبحگاهى بود كه همه سر صف انجام مى دادند.كلاس هاى كاردستى براى پسران و دختران در اين مدرسه ها رواج داشت. همچنين كلاس هاى ورزشى، فوق برنامه هاى مذهبى و انجام تكاليف درسى از برنامه هاى رايج در ساعت هاى بعد از ظهر بود.آموختن زبان عربى هم يكى از دروسى بوده كه از پنجم دبستان در اين مدرسه ها مورد توجه قرار مى گرفت. دانش آموزان مدرسه علوى و نيكان به ياد دارند كه مرحوم روزبه، از موسسان مدرسه علوى، معلم و مولف كتاب «عربى آسان» آنها بوده است. او به دانش آموزان، فيزيك هم درس مى داد.علاوه بر آقاى روزبه، دانش آموزان اين مدرسه ها نام هاى ديگرى را هم به ياد دارند. يكى از آنها آقاى نيرزاده است. او معلم مدرسه هاى علوى، نيكان و رفاه بود كه كلاس اول را براى دانش آموزان شيرين و دوست داشتنى مى كرد. باقرنژاد درباره شيوه تدريس او مى گويد: «آقاى نيرزاده خودش را گريم مى كرد و براى ما نقش كدخداى روستايى ساختگى به نام سربندان را بازى مى كرد. پسرى هم داشت به نام اكبر كه نقش آن را هم خودش بازى مى كرد.» مرحوم نيرزاده كه تا بعد از انقلاب هم زنده بود و درس مى داد، در سال هاى آغازين جمهورى اسلامى ايران با همين روش در تلويزيون هم ظاهر شد و شهرتى ملى يافت.او اصول اوليه درس را به شاگردان مى آموخت و سپس كار آموزش بيشتر را به معلم كلاس واگذار مى كرد. به اين ترتيب مى توانست در طول هفته به هر سه مدرسه سر بزند. براى همين حروف الفبا و اعداد از يك تا صد هميشه با نام آقاى نيرزاده در ذهن دانش آموزانش باقى مانده است. مسابقه هاى حفظ و قرائت قرآن نيز در اين مدارس مرسوم بود. اين مسابقه ها عموماً در ماه رمضان برگزار مى شد و آن طور كه باقرنژاد مى گويد، مسابقات به گونه اى طراحى مى شدند كه همه بچه ها حداقل يك جايزه بگيرند. كتاب مرسوم ترين اين جوايز بود. در ماه هاى رمضان، محرم و صفر در مدرسه هاى اسلامى برنامه هاى ويژه اى برگزار مى شد. در مدرسه كمال در تمام سال نماز ظهر و اعياد و آئين هاى مذهبى با سخنرانى هاى سياسى و مذهبى دكتر سحابى و آيت الله طالقانى همراه بوده است. آمفى تئاتر مدرسه نيكان در روزهاى ماه محرم با پارچه هاى سياه پوشانده مى شد و سخنرانى و برنامه هاى مذهبى در آنجا اجرا مى شد. اين مدارس تعطيلى هاى دانش آموزان را با سفر به شهرهاى دور و نزديك و برگزارى اردوهاى كوتاه و بلندمدت به خود اختصاص مى دادند. از اين گذشته در مدارس اسلامى پدر و مادرها نيز در قالب برنامه هاى اوليا و مربيان آموزش مى ديدند تا سيستم مدرسه را در خانه نيز براى دانش آموزان اجرا كنند. به اين ترتيب اوليا كنترل كنندگان دانش آموزان در خانه مى شدند و دانش آموزان نيز ارزش هايى را كه در مدرسه مى آموختند به خانه منتقل مى كردند و كنترل كنندگان پدر و مادرها مى شدند.
ديانت سياسى
دكتر محمد هادى نژاد حسينيان از مديران برجسته وزارت نفت و از دانش آموختگان مدرسه علوى مى گويد كه در اين مدرسه به ظاهر به سياست كارى نداشتند اما: «با آموزش هايى كه در مدرسه علوى به ما مى دادند، بچه ها سياسى بار مى آمدند. به ما اسلام واقعى را ياد مى دادند كه در آن به عنوان وظيفه شرعى با ظلم و جور مخالفت مى شود. همين امر زمينه ساز فعاليت هاى اسلامى و مبارزاتى ما شد.»او مى گويد كه كار سياسى در ظاهر در اين مدرسه ممنوع بوده است زيرا ساواك روى مدرسه هاى اسلامى حساسيت ويژه داشت. تفرشى هم مى گويد كه در مدرسه علوى در ظاهر بحثى از سياست نبود. اما به ياد دارد كه يكى از بستگان هم مدرسه اش كه به گروه مجاهدين پيوسته بود، در بازگشت از زندان به او گفته بود كه توسط يكى از معلمان مدرسه به اين گروه گرايش پيدا كرده بود. سياست پنهان در مدرسه علوى در مدرسه هاى رفاه و كمال علنى تر بود: محصلان سال ۱۳۵۰ شمسى رفاه به ياد دارند روزى كه ساواك به مدرسه آنها ريخت، گروهى از مديران و معلمان آن مدرسه فرارى شدند و تعدادى از دانش آموزان دبيرستانى دستگير شدند و بعد از آن راهنمايى و دبيرستان رفاه منحل شد. مديرى از سوى ساواك بر دبستان رفاه منصوب شد، كه دانش آموزان آن مدرسه هرگز او را به رسميت نشناختند. مدير جديد سرود شاهنشاهى را جايگزين قرائت قرآن در صف صبحگاهى كرد. اما هيچگاه قرار و آرام دانش آموزان را در هنگام پخش سرود به دست نياورد.دانش آموزان مدرسه كمال هم عيد فطرى را به خاطر مى آورند كه آيت الله طالقانى در زمين فوتبال مدرسه مشغول خواندن خطبه بود. مينى بوس هاى ساواك به آنجا ريختند و پنجره هاى مدرسه را شكستند و پس از كتك زدن عده اى، بچه ها را به خانه فرستادند. مشتى كه يكى از ساواكى ها به دهان شهيد رجايى زد و موجب شكستن دندان هايش شد از خاطر بسيارى از آنها نرفته است.دستگيرى سحابى توسط سازمان امنيت يكى ديگر از اين خاطره ها است. يا پاسخ او به نامه هاى تبريك سال نو از زندان قصر با اين مضمون: «عيد ما زمانى است كه از ظلم خبرى نباشد...»كمالى ها معتقدند هرچند فعاليت سياسى تشكيلاتى در مدرسه انجام نمى شد، اما نتيجه تمامى اين اتفاقات ايجاد تفكر و انگيزه سياسى در ميان دانش آموزان بود. يكى از آنها مى گويد: «مجله مكتب اسلام كه از قم به مسجدجامع سمنگان مى آمد و دسته بندى مى شد و آدرس مى خورد مجله اى ممنوع بود. دانش آموزان كمال از توزيع كنندگان اين مجله براى مشتركان بودند.»يكى ديگر از فارغ التحصيلان كمال در سال هاى ۱۳۴۴ تا ۱۳۴۸ سخنرانى هاى سحابى را خيلى خوب به ياد دارد. همچنين كلاس هاى دروس دينى شهيد باهنر را. او مى گويد: «برخى از دانش آموزان تحت تاثير سحابى به حسينيه ارشاد و شريعتى گرايش پيدا مى كردند و برخى ديگر تحت تاثير حجتيه و فعاليت هاى آقاى حلبى در مدرسه به مبارزه با ضدبهايى گرى روى مى آوردند. هرچند نشست هاى آنها در مدرسه انجام نمى شد و برنامه ها به خانه هاى دانش آموزان هم منتقل مى شد.» كمالى ها معتقدند قرار گرفتن تيپ هاى مختلف فكرى مذهبى مانند نهضت آزادى و شهيدان باهنر، رجايى و بهشتى و مذهبيون غيرسياسى در اين مدرسه بسترى را ايجاد كرده بود كه امكان رشد و انتخاب بيشترى را براى دانش آموزان فراهم مى كرد. آنها مدارس علوى و رفاه را فاقد اين ويژگى مى دانند. مدارس روشنگران و علوى دختران نه تنها سياسى نبودند، بلكه مديريت اين مدارس در سال ۱۳۵۷ اجازه پيوستن دانش آموزان به تظاهرات را نمى دادند و مانع فعاليت هاى سياسى دانش آموزان در مدرسه مى شدند. شايد به همين دليل باشد كه دكتر نژادحسينيان مى گويد كه هم مدرسه اى هايش اعتقادات سياسى دارند اما كمتر در دسته و گروهى جا داده مى شوند: «ما بيشتر عمل گرا و به فكر ساختن هستيم.»
توارث
دانش آموخته كمال مى گويد: «كمال ناموفق ندارد.»
دانش آموخته نيكان مى گويد: «همه ما در كارمان موفقيم.»
دانش آموخته رفاه مى گويد: «براى آنچه مى خواهيم نهايت تلاشمان را مى كنيم.»
دانش آموخته علوى مى گويد: «ارزش هاى كنونى زندگى ام را با آنكه در آن خط فكرى زندگى نمى كنم وامدار مدرسه هستم.»
همين دلايل كافى است كه نژادحسينيان فرزندش را به مدرسه نيكان بفرستد، باقرنژاد براى فرزند خردسالش چنين برنامه اى دارد و تفرشى زياد مطمئن نيست كه اگر ساكن ايران بود فرزندش را به اين مدارس نمى فرستاد.
به قول محمد قائد، مدير و سردبير يك مجله آموزشى، هدف از تاسيس اين مدارس شايد تا حدودى برآورده شده است. خرده فرهنگ قشر متوسط مذهبى و سنتى به هر حال جايگاه مناسبى را براى تربيت فرزندانش يافته است. تهران دوم مهر ۱۳۸۴